مشفق، موافق، صمیم، مونس، مشفق: نوشتم یکی نامۀ دوست وار که هم دوست بوده ست و هم نیک یار، دقیقی، چو سیماه برزین شنید این سخن بدو گفت کای نیک یار کهن، فردوسی، رفیقی نیک یار از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به، فخرالدین اسعد
مشفق، موافق، صمیم، مونس، مشفق: نوشتم یکی نامۀ دوست وار که هم دوست بوده ست و هم نیک یار، دقیقی، چو سیماه برزین شنید این سخن بدو گفت کای نیک یار کهن، فردوسی، رفیقی نیک یار از لشکری به دلی آسان گذار از کشوری به، فخرالدین اسعد
کاری که نصف آن را انجام داده باشند، مزدور کارگر: (خوش بود جان و جان من خوشتر خاصه چون هست نیم کار است) (کمال اسماعیل. دیوان. چا. هند. 189)، زارعی که بموجب عقد مزارعه نیمی از شاگرد محصول زمین دیم را میگیرد، شاگرد، هر چیز ناتمام
کاری که نصف آن را انجام داده باشند، مزدور کارگر: (خوش بود جان و جان من خوشتر خاصه چون هست نیم کار است) (کمال اسماعیل. دیوان. چا. هند. 189)، زارعی که بموجب عقد مزارعه نیمی از شاگرد محصول زمین دیم را میگیرد، شاگرد، هر چیز ناتمام